شیخی را گفتند: روزی خويش از كجا بدست آری؟ گفت



شیخی را گفتند: روزی خويش از كجا بدست آری؟ گفت: از مال مردم
گفتند: چگونه؟
گفت: ابتدا مخ ايشان را بخوری تا عقل در آن نماند و سپس از نان و مال و عيال ايشان آنچه را خواهی به تمامی كسب كنی.
گفتند: آيا خطری در آن هست؟
گفت: اگر بنام خدا و دين بخوری ، خطری نيست كه نيست!
گفتند: اگر كسی بر تو شوريد چه؟
گفت: خون آنانكه بر خدا و دين خدا بشورند حلال است!
گفتند: به دست چه كسانی ايشان را بكشی و چگونه؟
گفت: بدست آنانكه در انديشهٔ رفتن به بهشت اند!
با وعدهٔ نسيهٔ «حوری و پری» كه كسی آنان را نديده!
گفتند: چگونه آدمی با وعدهٔ يک حوری دست به قتل همنوع خود می زند؟
گفت: با رعايت حجاب!!!
بدين صورت كه آنان را سالها در كف و حسرت بدن عريان يک زن قرار دهيم و در وقت مناسب ، اينچنين روانهٔ بهشت بگردانيم.
پرسيدند: استاد تو در اين راه چه كسی بوده؟
گفت: استاد من در اين راه ، سفرهٔ خالی از نان و مغز تهی از عقل مردمان است.
به آنان گفته ايم «فقرا به بهشت می روند و ثروتمندان به جهنم».
بنابراين فقير مانده اند.
گفته ايم «هركس در كارها انديشه كند و عقل به كار ببرد چون شيطان رانده می شود».
بنابر اين آنان ايمان با مغز تهی را بر انديشه كردن در كار خداوند ترجيح داده اند....
و بدين صورت ذليل مانده اند