رضا شاه و مرد نابینا




رضا شاه ، برای بازديد به مشهد رفته بود ...
مردی در حرم امام رضا مدعی شد که بینایی اش را بازیافته است .
به رضا شاه خبر دادند كه كور مادر زادی را ، همين امروز ، امام رضا ، شفا داده و بينا شده و عده ای ، سر و صدا راه انداخته و مردم را جمع كرده اند !
رضا شاه ، تصمیم گرفت شخصا برود تا از کم و کیف ماجرا با خبر شود .
بی درنگ دستور داد تا آن كور مادرزاد را به نزد او بياورند .
رضا شاه در برابر گروهی از مردم و سياستمداران كشوری و لشكری ، از كور بينا شده پرسيد : آیا تو كور مادر زاد بودی و اكنون درمان شده ای ؟
او پاسخ داد : بله قربان ؛ كور مادر زاد بودم ولی امروز امام معجزه كرد و بيناييم برگشت .
رضا شاه از او پرسيد : شنلی بر تن من است چه رنگی است ؟
كور بينا شده ، بدون كمترين معطلی پاسخ داد : سبز یشمی !
رضا شاه با عصای خود چند بار به سر و كله كور بينا شده كوبید و گفت : 
پدر سوخته ، تو كور مادر زاد بودی ! 
چگونه به اين زودی و در عرض چند لحظه این رنگ را شناختی آن هم نوع یشمی اش را ؟ تو فقط اسم رنگها را شنیدی و نه خود آنها را ؟
صدای شليك خنده همگان بلند شد و رضا شاه با اردنگی ، او را از حرم بیرن انداخت .